بغض شیشه ای

غمگین ترین اشعاری که تاکنون نوشته شده

بغض شیشه ای

غمگین ترین اشعاری که تاکنون نوشته شده

مشخصات بلاگ
بغض شیشه ای

سلام دوستان من" اصغر بلفکه " هستم در این وبلاگ سعی شده غمگین ترین اشعاری که متناسب با حال خودم هست رو قرار بدم. حالی که این روزا اصلا خوب نیست و به نظر میاد هیچوقت خوب نخواهد شد لطفا منو به دوستاتون پیشنهاد بدین و دنبال کنید و در اخر ما را با نظرهای خوبتون دلگرم کنید
سپاسگذارم...
برای بالا بردن سطح وبلاگ ما به شعرهای خاص شما نیاز داریم
لطفا برای ما ارسال کنید. تا با ذکر منبع و نام فرستنده یا نویسنده در وبلاگ قرار گیرد.
سپاسگذارم..


آخرین مطالب
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بعد مرگم» ثبت شده است

هیچ‌کس نمی‌تواند پی ببرد.

هیچ‌کس باور نخواهد کرد، به کسی که دست از همه جا کوتاه بشود می‌گویند:

برو سرت را بگذار و بمیر.

اما وقتی که مرگ هم آدم را نمی‌خواهد، وقتیکه مرگ هم پشتش را به آدم می‌کند، مرگی که نمی‌آید و نمی‌خواهد بیاید.. !

همه از مرگ می‌ترسند، من از زندگی سمج خودم...

  • ASGHAR BOLFAKEH

پیش از آنکه به تقدیرم قدم بگذاری


پروانه ها می دانستند گلدان ها را که بشکنی باغ بزرگ خواهد شد


و شب تاب ها میان بلوغ و باغ خاکستر می شوند.


با من بگو بانو :
این تکه آفتاب به جای مانده میراث قبیله ی ماست یا این سبد تاریکی؟


می بینی؟!
پاییز چگونه میان شادی گنجشک ها میدود؟!


کلاغی که لقمه ی عقیق بر گرفته باشد فیروزه ی آسمان به چه کارش می آید..."



faniza.blog.ir

  • ASGHAR BOLFAKEH

بعد مرگم…

لاشه مرابا کارد اشپزخانه ی رنگ و رو رفته مان ـ که قلمتراش مداد شبهای تنهایی من است در هم بدرید
 
وپاره های سرگردان لاشه ی مرا در پست ترین نقطه بیابانهابه سگها بسپارید 

می خواهم از لاشه‌ من 
چندین سگ گرسنه سیر شوند

با شما هستم ای ادمهای کمتر از سگ
که در این دنیا هیچکس انسان بودن شما را باور نکرد
وهیچ انسان گرسنه ای از درگاهتان سیر نشد

من میمیرم 
امامرگ من مرگ زندگی من نیست 

مرگ من انتقامی است که زندگی من ازجعل کننده ی نام خودش میگیرد 

من میمیرم تا زندگی زیر دست و پای مرگ نمیرد

مرگ من عصیان یک زندگی است که نمیخواهد بمیرد…"


  • ASGHAR BOLFAKEH

تنم آغشته به برگ هاست دوستی ام باشاخه ها به هزار سال پیش برمیگردد

ما
همدیگر رانشناخته خواهیم مرد

درسرزمینی

که غم

خیابان هارا جارو میزند

تنهاچهره ی درخت هابرایم اشناست

درخانه ای ک بااتاق های کوچک درهم

که خاطره ها

چراغ اویزان ازسقف راخاموش میکند

به انتظار باد می نشینیم

که بی تابانه

برای بوسیدنم پرده هارا کنارمیزند

ماهمدیگر را

دراغوش نکشیده خواهیم مرد

وبعددر انبوه خاطره هایی ک نداشتیم

به هم خیره می مانیم..



faniza blog.ir

  • ASGHAR BOLFAKEH