من تمام بغضم در شیار این شب مسدود
من پژواک یک تلنگرم در این فصل حکومت سکوت بنیانگر معدوم اشک
غروبی دوخته شده به شبهای انفجار بغض و سالها دور از سپیده
من ان هیچم دم به دم خونم
عذابم من
وقار هولناک یک شب تاریک
یک روزنه ی محسوس از این دوزخ رو به ازادی ولی مسدود
همینم من..."